حرفای مامان
باران گلم ، عسل مامان ، دو سال از اومدنت به زندگی شیرین ما میگذره و روزگارمونو شیرینتر کرده. عروسکم ! خیلی شیرین زبون شدی و حسابی دل مامان و بابا رو می بری. از دست اون زبون خوشگلت ما همه ش غش می کنیم. دیروز من و بابا غرق صحبت بودیم و من اصلا متوجه نشدم که صدام کردی یه دفه ناراحت شدی و با اون لبای خوشگلت گفتی : اه ، دختر بدی شدی . و همونطور که لبات غنچه بود با اخم به من نگاه کردی. دل من و بابا ضعف کرد برات. خیلی عسلی مامان. انقدر شیرینی که همه ش دلم میخواد اون لپای نازتو بخورم. شما هم که اصلا از بوس محکم خوشت نمیاد میگی: اا ولششش کن ! اونوقت حق ندارم سففففففففت بغلت کنم ؟ تو این دو سال روزای تلخ و شیرین زیادی داشتیم که تو صبورانه و م...
نویسنده :
مامان
11:19